Tuesday, February 28, 2006


نگران نباشيد ، شيطان با ماست
زندگي در اين دنياي سرد سخت است ، واقعاً هم سخت است ، ولي نگران نباشيد ، كسي هست كه زندگي را براي ما شيرين مي كند

اطرافمان زشتي و پليدي زياد است ، اين چيزها زندگي را براي ما سخت مي كند ، اما نگران نباشيد كسي هست كه زندگي را براي ما شيرين مي كند

كساني هستند كه مي خواهند چيزي به ما بگويند ، مي خواهند چيزي را بما بفهمانند ، صدايشان در ابتدا شنيدنيست و شيرين ، اما كم كم صدايشان گوشمان را مي خراشاند ، آزارمان مي دهد ، ولي نگران نباشيد كسي هست كه ما را نجات مي دهد ، كاري مي كند كه صداي آنها به گوشمان نرسد ، كسي هست كه زندگي را براي ما شيرين مي كند

دنيا سياه است و رخسار ما زرد ، اما كسي هست كه گونه هايمان را سرخ مي كند و دنياي مان را زيبا ، نگران نباشيد ، كسي هست كه زندگي را براي ما شيرين مي كند

ما ديگران را زير پاهايمان له مي كنيم و ديگران هم ما را زير لگدهايشان خرد مي كنند ، آن له شدن و اين خرد شدن براي همه ما دردناك است ، اما كسي هست كه زندگي را برايمان شيرين مي كند ...

ما تا گردن در لجن غوطه وريم ، بوي تعفن همه جا را پر كرده ، ولي نگران نباشيد ، كسي هست كه مي تواند كاري كند تا ما حس نكنيم در لجن غوطه وريم ، تا بوي تعفن را حس نكنيم ، او كاري مي كند كه ما حتي از اين غوطه ور بودن خود در پليدي و لجن لذت هم ببريم ، نگران نباشيد ، كسي هست كه زندگي را براي ما شيرين مي كند

ما كوريم و كر و لال ، اما با تمام اينها كسي هست كه زندگي را براي ما را شيرين مي كند...

در هر صورت جاي هيچ نگراني نيست ، جاي هيچ ترسي هم نيست ، چون شيطان با ماست...

Monday, February 27, 2006

ديدم او را
آن دورترها سايه اي به پرواز در آمد ، ديدم او را ، اين اولين بار بود كه شاهد پرواز يك سايه بودم ، سايه از من دور بود ، سايه از من دور شد ، او عاقبت به پرواز در آمد و اين من بودم كه مي ديدم دور شدنش را ، من بخاطر ديدن پرواز او به اين ساحل آمدم ، تازه مي فهمم كه واقعاً هيچ چيز در اين دنيا اتفاقي نيست ، همه چيز از روي حساب است ، اگر ديشب آن اتفاق براي من نمي افتاد ،امروز هم من اينجا نبودم ، كنار اين مرداب ، مرداب كنار ساحل دريا و اگر اينجا نبودم ، سايه را نمي ديدم ، پروازش را نمي ديدم ، شايد خود او مرا خوانده به اين مكان ، شايد يك شاهد نيازداشته ، او كه پر زد ورفت ، او كه دور شد ، او كه گم شد ، اما تكليف من چيست ، بمانم و به نقطه اي از آسمان كه او را بلعيد نگاه كنم ، كه چه شود ، مي دانم كه آسمان آفريده شده كه ببلعد تمام هستي ما را ، نه ، من بايد برگردم ، هوا سرد است ، غروب دريا اصلاً زيبا نيست ، فقط سرد است ، آسمان دريا را اصلاً دوست ندارم ، اصلاً زيبا نيست ، آسمان آفريده شده كه ببلعد تمام هستي ما را ، من مي دانم...

Friday, February 24, 2006

تلمبه اي بنام قلب
راستي كه اين تلمبه اي كه آدما بهش مي گن قلب به هيچ دردي نمي خوره جز پمپ كردن خون ، واسه اينكه بيشتر زنده بمونن و به كثافت كاري ادامه بدن، ، واي چه اسم مسخره اي ، قلب ، اه ، ق قسم دروغ خوردن ، ل لاف زدن، لحظه ها رو تباه كردن و ب بودن و گند زدن ، اينه فرهنگ لغات قلبهايي كه من ديدم ، به چه دردي مي خوره اين قلب ، تلمبه اي براي پمپاژ خون ، براي تداوم نكبت ، اين كار اصلي اين پمپ صنوبري هست كه تو سينه آدما تالاپ تولوپ مي كنه ، گفتم آدما ، بيشتر حالم بهم خورد ، اه اه ، يه چيزي بگم پيش خودمون بمونه ، نموند هم زياد موردي نداره ، اين آدما واقعاً حال آدم رو بهم مي زنن ، اه
داشتم از اين تلمبه حرف مي زدم ، كجا بوديم ، آهان ، اينكه ملت زنده هستن كه هر غلطي كه خواستن بكنن و بعدش هم گور بگور شن، ته ته ته ماجرا همينه ، آره عزيزان...
اميدوارم كه اين تلمبه لااقل نزنه زيرش ، فرصت مي خوام ، هي تلمبه من با توام ، منو زنده نگه دار پسر ، مي خوام مثل بقيه شم ، نه اينكه نيستم ، هستم ، خوبم هستم ، مثل همونايي كه همه مي بينين ، ولي مي خوام تك تك باشم ، همتا نداشته باشم ، بي رقيب ، بهترين ، گوش تو با منه تلمبه ، منو يه موقع وسط راه نذاري ، مي خوام مثل بقيه شم ، تلمبه جون كه تو سينه من داري مي زني تو سر خودت ، يه لطفي كن ، منو زنده نگه دار ، يه كاري دارم كه بايد انجام بدم .. اوكي پسر ، مرسي

Thursday, February 02, 2006


I'm half a man with half a heart
With nothing left to tear apart
Half of me is walking around the other half is on the ground.....

Marc Anthony / She mends me /Album: Mended