Wednesday, March 01, 2006

سرم كشنده شهوت را به همه مردم زدند ، ولي بر خلاف انتظار تاثير غريبي كرد … بطوريكه شهوت را نكشت ولي وسيله دفع آنرا خنثي كرد ، از اينرو يك جنون عمومي بمردم دست داد… سازهاي شهوت انگيز ، افكار شهوت انگيز و متفكرين همه وقتشان صرف موضوعهاي شهوتي مي شد.پيش آمد تهديد آميز ديگري براي شهر كانار روي داد. زمين لرزه هاي پي در پي مي شد ، اگر چه روز‌، ساعت و دقيقه آتشفشاني را سيسمگراف هاي قوي قبلاً تعيين كرده بود ، ولي كسي به اين موضوع اهميت نمي داد.
اين تغييرات در زندگي سوسن تاثير كلي كرد … وضع او شوريده ، با رنگ پريده مايل بزردي ….
يكروز كه سوسن در اطاق استوديو خودش جلو پنجره نشسته بود به بيرون نگاه مي كرد.آسمانخراش روبروي پنجره او خراب ، سوخته با شيشه هاي شكسته دودزده پيدا بود … مردم هراسان ، ديوانه وار در حركت بودند صداي همهمه از آن پايين مي آمد …
درين بين كه سوسن مشغول تماشا بود در اطاق زنگ زد و باز شد. تد با حالت شوريده وارد شد ، درين اواخر چندين بار به ديدن سوسن آمده بود ….
در ابتدا سوسن بقدري مشغول تماشاي بيرون بود كه ملتفت تد نشد.تد جلو آمد گفت :

هان به چه نگاه مي كني

فتح عشق را تماشا مي كنم

حالا حرف مرا باور مي كني ؟ اين همان حس عشق بود. همان دام طبيعت براي توليد مثل بود كه تمام ميل بزندگي ، دوندگي و تمدن بشر روي آن بنا شده بود. و حالا كه اين حس را از او گرفتند ببين چطور نتيجه هزاران سال فكر و زحمت خودش را از روي تحقير نابود مي كند و فكر ، انرژي و علاقه او بزندگي بريده شد.

س گ ل ل / صادق هدايت

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

hi
im soodeh(maryasleepy)
ur weblog is good but i wanna tell u some words abt it plz contact me on my mail it same as my id , although after ur exame.
sorry that i write these here but i have no other choice, i dnt know ur mail, so sorry.
thanx

10:38 AM  
Anonymous Anonymous said...

ابر می لغزد و مهتاب نگاهش را از نگاهم میدزدد در جشن سایه های رقصان در سکوت ارمیده شب غربت دل پیله ای بر تنهایی وخلوتم می کشد بی هوایادت دروازهء دل را می کوبد عشق بی بال و پر مرا به پرواز می خواند چشمانم را میبندم

1:48 PM  

Post a Comment

<< Home